loading...
【ツ】 کلبه اس ام اس 【ツ】
علیرضا بازدید : 10 دوشنبه 06 آبان 1392 نظرات (0)


داستان طنز آسانسور ادامه مطلب


روزی ، یک پدر با پسرش وارد یک مرکز تجاری میشوند

پسر متوجه دو دیوار براق نقره ای رنگ میشود که به شکل کشویی از هم جدا شدند

و دو باره به هم چسبیدند ! از پدر میپرسد : این چیست ؟؟؟ پدر که تا به حال در عمرش آسانسور ندیده

میگوید : پسرم ، من تا کنون چنین چیزی ندیده ام ! و نمی دانم !!!

در همین موقع آن ها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره ای نزدیک شد

و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد ، و دیوار براق از هم جدا شد ،

و آن زن خود را به زحمت وارد اتاقکی کرد دیوار بسته شد ، پدر و پسر

هر دو چشمشان به شماره هایی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی رفت

هر دو خیلی متعجب تماشا میکردند که ناگهان ، دیدند شماره ها به طور معکوس و به سرعت کم شدند

تا رسید به یک ، در این وقت دیوار نقره ای باز شد ، و آن ها حیرت زده دیدند

دختر ۲۴ ساله ای از آن اتاقک خارج شد ! پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد

به آهستگی ، به پسرش گفت : پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا…

 

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 403